محل تبلیغات شما



تا قبل ۳۱ سالگیم خیلی آرزوها داشتم کلا دوست داشتم مدل زندگیم فرق میکردبزرگترین آرزوم این بود که دوست داشتم یه بابای خوب و خیلی مهربون داشتم که الانم کنارم بود،دوست داشتم توی دوران مدرسه شاگرد اول بودم،دوست داشتم این خونه ی دو طبقه ای که داریم بدون دردسر داشتیمش و همه وسایل خونمون خیلی شیک بود(توی این خونه ۲۲ سال زندگی کردیم و ۷ سالش درگیر بودم با داییم که اومده بود نشسته بود طبقه پایینمون و نمیرفت بیرون و میگفت خونه ماله منه!!! و توی این ۲۲ سال اصلا
سلام .با توجه به تحلیل های خودم و خانواده ما به این نتیجه رسیدیم که اول اینکه اولش وقتی دختره اومد در خونه ی ما من فکر کردم مجرده و خیلیی دلم براش سوخت یادم خودم افتادم که اون اوایل توی سن ۲۲ سالگی چقدر ساده بودم که گول اون آشغال رو خوردم و واقعا برام جالب بود میگفتم چه دختره زرنگی هست با اینکه مجرده!!!! اخه از صفحه ی دوم اون آشغال که عکس گرفته بود از مدرکش عکس گرفته بود برای تحقیق ادرس ما رو پیدا کرده بود رفته بود در خونه عمش و عموش و عکس عمش و عموش توی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها